عشق؟ یا پول؟ یا هردُوانه؟

امروز به اتفاق دوستان جمع شده بودیم منزل دوستی و چون این عزیز فال قهوهء‌ خوبی هم میگیره، محبت کرد و قهوه تُرکی دَم کرد. یادمه قدیما که یه اکیپ از جماعت نِسوان واسه فال دور هم جمع میشدیم،‌ همش دلمون میخواست برامون از آینده ای عاشقانه و رومانتیک،‌ مردی سوار بر اسب سپید که همهء دنیا رو برامون زیر پا می ذاره، توی فال حرف بزنن تا حسابی گُل از گُلمون بشکُفه و شنگول و سرمست بشیم (ناگفته نَمونه که من هنوزم از این لحاظ همون قدر فسقلی موندم!!!).  امروز احساسم این بود که کم کم یه چند تایی از ماها دیگه اونطوری نبودیم! یه تعدادی از دوستای عزیز همش میگفتن: «عشق رو ولش کن، ببین پول مول و دلار مُلار چقدر توی فال افتاده؟» شاید شرایط سنّی مونه،‌ شایدم روزگار، ... خلاصه نمیدونم چرا، ولی من یه جورایی اون کنج دلم غصّه اش شد... من از بزرگ شدن همیشه میترسیدم! و هنوز هم! ...

من مُنکر این نیستم که بی پولی بدبختی میاره،‌ ولی اگه بنا باشه بابت ثروتمند شدن بهایی پرداخته بشه،‌ این بها تا کجا می ارزه؟ و از کجا به بعد دیگه نمی ارزه و بایست عطایش رو به لقایش بخشید؟

پی نوشت: لازم به توضیحه که من تجربهء‌ یک ازدواج ۵ ساله بر مبنای عشق رو داشته ام که هر دوتامون از نظر مالی از زیر صفر شروع کرده بودیم، چون میخواستیم روی پای خودمون بایستیم و موفق هم شدیم که از سال اول از نظر مالی به استقلال خوبی برسیم ولی این ازدواج به دلایل ریشه ای و مشکلات دیگر اخیرأ به پایان رسید. (البته متارکهء‌ ایرانی رو تا یک ماه دیگه هنوز نمیتونیم اقدام کنیم چون متارکهء‌ این مملکت فعلی مون، گواهی دائمی اش حدودأ یک ماه دیگه صادر میشه...)
منظورم اینه که با اینکه دنبال پول به عنوان معیار انتخاب نرفتم و انتخابم به شکست انجامید، هنوز قبول ندارم که به دنبال عشق رفتن اشتباهه...

همین یک کلام

«مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست»


حافظ

پس وضعمون خوبه!

دیروز رادیو اعلام کرد که همهء ساکنین این استان باید برای ثبت نام در سیستم جدید خرید دارو اقدام کننند. ظاهرأ این سیستم قراره خیلی عادلانه باشه، چون هر چه درآمد بیشتری داشته باشی، ‌سوبسید دارو کمتر بهت تعلق میگیره!
برای ثبت نام ننه سوسکه در این سیستم با وزارت بهداشت استان تماس گرفتم و پرسیدم که چه مدارکی لازمه؟ خانمی که تلفن رو پاسخ میگفت جواب داد:‌ «کارت بیمهء درمانی، کارت شناسایی استان،‌ شماره بیمهء اجتماعی و برگهء‌ مالیات بر درآمد سال ۲۰۰۱»
براش توضیح دادم که ننه سوسکه به این استان تازه وارده و سال ۲۰۰۱ هنوز اقامت اینجا رو نگرفته بوده و در «خاورمیانه» زندگی مبکرده! (حوصله نداشتم سه ساعت کلمهء‌ ایران رو هجّی کنم و بگم که با عراق معادل نیست!)
جواب داد: «‌خب توی فرم بنویسین که تازه مقیم شده و برگهء‌ مالیاتی سال ۲۰۰۱ مملکت قبلی رو بهش ضمیمه کنین!»
توضیح دادم که توی مملکت قبلی به شکل اینجا برگهء‌ مالیاتی صادر نمیشه و مالیات روی حقوق کارمندان ناچیزه!
جواب داد: «‌پس شما اگه تو مملکت قبلی مالیات زیاد نمیدادید،‌ حتمأ‌ باید وضع مالی خوبی داشته باشین! احتمالأ اصلأ سوبسید دارو بهتون تعلق نمیگیره!»
شما جای من بودین چی جواب میدادین؟!